- دوشنبه ۲۸ تیر ۹۵
- ۱۲:۳۱
در مورد عشق نظریات مختلفی مطرح شده است که ما آنها را در پست قبلی مطرح کردیم و نظریه سوم را برگزیدیم که عشق دو نوع است: عشق جسمانی (ریشه جنسی دارد و عشق مجازی است) و عشق روحانی (عشق واقعی و حقیقی). در این پست می خواهیم در مورد عشق واقعی انسان به انسان بحث کنیم.
عشق واقعی
عشق واقعی عشقی است که غریزه جنسی هیچ گونه تاثیری در آن نداشته است و عاشق می خواهد که در معشوق فنا شود .عشق واقعی عشق نفسانی است، به این معنا که در واقع میان دو روح نوعی کشش وجود دارد.
و در واقع اینها مدعی هستند که در روح انسان یک بذری برای عشق روحانی و معنوی هست که در واقع، نفسی هم اگر اینجا وجود دارد او فقط محرک انسان است، و معشوق حقیقی انسان یک حقیقت ماوراء طبیعی است که روح انسان با او متحد میشود و به او میرسد و او را کشف میکند، و در واقع معشوق حقیقی در درون انسان است.
در همین زمینه است که داستانها نقل میکنند، میگویند اینکه عشق میرسد به آنجا که عاشق، خیال محبوب را از خود محبوب عزیزتر و گرامی تر میدارد ، برای آن است که خود محبوب و زمینه اولی تحریک در درون انسان است و او در درون خودش با یک حقیقت دیگری با همان صورت معشوق که در روح او هست و در واقع صورت این شی ء (معشوق ظاهری) نیست، صورت یک شی ء دیگر است خو میگیرد و با او هم خوش است.
این داستان را حتی در کتابهای فلسفی نیز نقل میکنند که مجنون بعد از اینکه آنهمه شعرها و غزلها در فراق لیلا و در عشق او گفته بود، روزی در بیابان، لیلا آمد بالای سرش و او را صدا زد: مجنون سرش را بلند کرد، گفت: کی هستی؟ گفت: منم لیلا، آمدهام سراغت. (به خیال اینکه دیگر حالا مجنون بلند میشود و این محبوبی را که در فراقش اینقدر نالیده چگونه در آغوش میگیرد. ) گفت: نه، برو: لی غنی عنک بعشقک من به عشق تو خوشم و از خودت بیزارم.
اتفاقا نظیر همین قضیه را در شرح حال شاعر معروف زمان خود ما شهریار می خواندم.
سخن ویلیام جیمز
ویلیام جیمز در کتاب دین و روان میگوید: به دلیل یک سلسله تمایلات که در ما هست که ما را به طبیعت وابسته کرده است، یک سلسله تمایلات دیگری هم در ما وجود دارد که با حسابهای مادی و با حسابهای طبیعت جور در نمی آید و همین تمایلات است که ما را به ماوراء طبیعت مربوط میکند، که توجیه و تفسیرش همان است که حکمای اسلامی کرده اند و معتقدند که این حالت فنایی که عاشق پیدا میکند در واقع مرحله تکامل اوست، این فنا و نیستی نیست، اگر معشوق واقعی اش همین شی ء مادی و جسمانی میبود، فنا و غیر قابل توجیه بود که چطور یک شیی ء به سوی فنای خودش تمایل پیدا میکند ؟ ولی در واقع معشوق حقیقی او یک واقعیت دیگر است و این (معشوق ظاهری) نمونه ای و مظهری از اوست و این در واقع با کاملتر از خودش و با یک مقام کاملتر متحد میشود و به این وسیله این نفس به حد کمال خودش میرسد.
سخن راسل
غربیها اینگونه عشقها را عشقهای شرقی مینامند و حتی تقدیس هم میکنند.
برتراند راسل در کتاب زناشویی و اخلاق میگوید:
" ما امروزیها حتی در عالم تصور نمی توانیم روحیه آن شاعرانی را که در اشعارشان از فنای خود سخن میراندند بی آنکه کوچکترین التفاتی از محبوب بخواهند درک بکنیم. " می خواهد بگوید که ما معمولا در عشقهایی که خودمان سراغ داریم عشق را وسیله ای و مقدمه ای برای وصال میدانیم. (در این زمینه جملههای دارد. ) میگوید در عشقهای شرقی اساسا عشق وسیله نیست و خودش فی حد ذاته هدف است، و بعد خیلی هم تقدیس میکند، میگوید این عشقهاست که به روح انسان عظمت و شکوه و شخصیت میدهد.
منبع:
کتاب فطرت شهید مطهری،صفحه 98
مطالب مرتبط:
ماهیت عشق چیست؟
- سبک زندگی اسلامی
- ۲۹۷۵