سایت رسمی عباد الرحمن

عباد الرحمن,احکام,طب,طب اسلامی,عکس نوشته,کتاب,دانلود کتاب,تفسیر,بصیرت افزایی,حوزه,دانلود کتابpdf,آیت الله تبریزیان

عناصر اربعه (آب، آتش، باد، خاک)

  • ۱۸:۰۰

عناصر اربعه

برای پی بردن به چیستی عناصر اربعه(عنصر آب، باد، خاک، هوا) در بدن انسان ابتدا باید بیینیم عنصر چیست. «عناصر، اجسام ساده و بسیطی هستند که اجزای اولیه بدن آدمی و موجودات زنده یا غیر زنده دیگر را تشکیل می دهند که عبارتند از : هوا، آب، آتش، خاک که از ترکیب عناصرر ساده با یکدیگر به نسبت های مختلف انواع موجودات مرکب ( مثل: انسان، حیوانات، جامدات، میز، صندلی، درخت و...) به وجودد می آید»(1).

در حقیقت بحث عناصر اربعه یک بحث فلسفی است و منظور از عنصر آب، هوا، آتش، خاک، همین آب، هوا، آتش، خاک که در طبیعت می بینیم نیست و اینها همه اجسام مرکب هستند و منظور از عناصر اربعه اجسام بسیط است. پس فقط از باب تشبیه این چهار عنصر با این چهار اسم نامگذاری شده اند و آنچه که اهمیت دارد ما بدانیم این است که عناصر اربعه چه آثاری دارد.

  • عنصر آب: سرد و تر
  • عنصر هوا: گرم و تر
  • عنصر آتش: گرم و خشک
  • عنصر خاک: سرد و خشک

پس هیچ موجودی نیست مگر اینکه از ترکیب این چهار عنصر بوجود آمده است منتها نسبت ترکیب این چهار عنصر در موجودات فرق می کند. در یک موجود عنصر آب بیشتر است و در موجود دیگر عنصر هوا و... 

میزان عناصر اربعه در بدن انسان ها هم متفاوت است و همه انسان ها به یک مقدار از عنصر آب، هوا، آتش و خاک تشکیل نشده اند.

عناصر اربعه در قانون ابن سینا

التَّعْلِیمُ الثَّانِى فِى الأرْکَانِ وَ هُوَ فَصْلٌ وَاحِدٌ 

الأرْکَانُ هِىَ أَجْسَامٌ «۱» بَسِیطَةٌ، هِىَ أَجْزَاءٌ أَوَّلِیَّةٌ لِبَدَنِ الإنْسَانِ وَغَیْرِهِ، وَهِىَ «۲» الَّتِى لا یُمْکِنُ أنْ تَنْقَسِمَ إلَى أَجْسَامٍ «۳» مُخْتَلِفَةِ الصُّوَرِ، «۴» وَهِىَ الَّتِى تَنْقَسِمُ المُرَکَّبَاتُ إلَیْهَا «۵» وَیَحْدُثُ بِامْتِزَاجِهَا الأنْوَاعُ الْمُخْتَلِفَةُ الصُّوَرِ «۶» مِنَ الْکَائِنَاتِ فَلْیَتَسَلَّمِ الطَّبِیبُ مِنَ الطَّبِیعِىِّ أنَّهَا أَرْبَعَةٌ لا غَیْرُ، اثْنَانِ مِنْهَا خَفِیفَانِ وَ اثْنَانِ «۷» مِنْهَا ثَقِیلانِ، فَالْخَفِیفَانِ النَّارُ وَ الْهَوَاءُ، وَ الثَّقِیلانِ الْمَاءُ وَالأرْضُ. وَالأرْضُ جِرْمٌ بَسِیطٌ مَوْضِعُهُ الطَّبِیعِىُّ هُوَ وَسَطُ الْکُلِّ یَکُونُ فِیهِ بِالطَّبْعِ سَاکِناً وَ یَتَحَرَّکُ إلَیْهِ بِالطَّبْعِ إنْ کَانَ مُبَایَناً وَ ذَلِکَ ثِقَلُهُ الْمُطْلَقُ وَ هُوَ بَارِدٌ یَابِسٌ فِى طَبْعِهِ، أَىْ طَبْعُهُ طَبْعٌ إذَا خُلِّىَ وَ مَا یُوجِبُهُ وَ لَمْ یُغَیِّرْهُ سَبَبٌ مِنْ خَارِجٍ، ظَهَرَ عَنْهُ بَرْدٌ مَحْسُوسٌ وَ یُبْسٌ. وَ وُجُودُهُ فِى الْکَائِنَاتِ وُجُودٌ مُفِیدٌ لِلاسْتِمْسَاکِ وَ الثَّبَاتِ وَ حِفْظِ الأَشْکَالِ وَ الْهَیْئَاتِ. 

وَأَمَّا الْمَاءُ فَهُوَ جِرْمٌ بَسِیطٌ مَوْضِعُهُ الطَّبِیعِىُّ أنْ یَکُونَ شَامِلًا لِلأرْضِ، مَشْمُولًا لِلْهَوَاءِ، إذَا کَانَا عَلَى وَضْعَیْهِمَا الطَّبِیعِیَّیْنِ وَ هُوَ ثِقَلُهُ الإضَافِىُّ. وَ هُوَ بَارِدٌ رَطْبٌ أَىْ طَبْعُهُ طَبْعٌ إذَا خُلِّىَ وَ مَا یُوجِبُهُ وَ لَمْ یُعَارِضْهُ سَبَبٌ مِنْ خَارِجٍ، ظَهَرَ عَنْهُ «۱» بَرْدٌ مَحْسُوسٌ، وَ حَالَةٌ هِىَ رُطُوبَةٌ، وَ هِىَ کَوْنُهُ فِى جِبِلَّتِهِ بِحَیْثُ یُجِیبُ «۲» بِأَدْنَى سَبَبٍ إلَى أنْ یَتَفَرَّقَ وَ یَتَّحِدَ وَ یَقْبَلَ أىَّ شَکْلٍ کَانَ، ثُمَّ لا یَحْفَظَهُ. وَ وُجُودُهُ فِى الْکَائِنَاتِ لِتَسْلَسَ الْهَیْئَاتُ «۳» الَّتِى یُرَادُ فِى أَجْزَائِهَا التَّشْکِیلُ «۴» وَ التَّخْطِیطُ وَ التَّعْدِیلُ، فَإنَّ الرَّطْبَ وَ إنْ کَانَ سَهْلَ التَّرْکِ لِلْهَیْئَاتِ الشَّکْلِیَّةِ فَهُوَ سَهْلُ الْقَبُولِ لَهَا، کَمَا أنَّ الْیَابِسَ وَإنْ کَانَ عُسْرَ الْقَبُولِ لِلْهَیْئَاتِ الشَّکْلِیَّةِ فَهُوَ عُسْرُ التَّرْکِ لَهَا، وَ مَهْمَا تُخْمَرُ الْیَابِسُ بِالرَّطْبِ اسْتَفَادَ الْیَابِسُ مِنَ الرَّطْبِ قَبُولًا لِلتَّمْدِیدِ وَ التَّشْکِیلِ سَهْلًا، وَ اسْتَفَادَ الرَّطْبُ مِنَ الْیَابِسِ حِفْظاً لِمَا حَدَثَ فِیهِ مِنَ التَّقْوِیمِ وَالتَّعْدِیلِ قَوِیّاً وَاجْتَمَعَ الْیَابِسُ بِالرَّطْبِ عَنْ تَشَتُّتِهِ وَ اسْتَمْسَکَ الرَّطْبُ بِالْیَابِسِ عَنْ سَیَلانِهِ. 

وَ أمَّا الْهَوَاءُ فَإنَّهُ جِرْمٌ بَسِیطٌ مَوْضِعُهُ الطَّبِیعِىُّ فَوْقَ الْمَاءِ وَ تَحْتَ النَّارِ وَ هَذَا خِفَّتُهُ الإِضَافِیَّةُ، وَ طَبْعُهُ حَارٌّ رَطْبٌ عَلَى قِیَاسِ مَا قُلْنَاهُ، وَ وُجُودُهُ فِى الْکَائِنَاتِ لِتَتَخَلْخَلَ وَ تُلَطَّفَ وَ تَخِفَّ وَ تَسْتَقِلَّ. «۵» 

وَ أمَّا النَّارُ فَهُوَ جِرْمٌ بَسِیطٌ مَوْضِعُهُ الطَّبِیعِىُّ فَوْقَ الأجْرَامِ الْعُنْصُرِیَّةِ کُلِّهَا وَ مَکَانُهُ الطَّبِیعِىُّ هُوَ السَّطْحُ الْمُقَعَّرُ مِنَ الْفَلَکِ الَّذِى یَنْتَهِى عِنْدَه الْکَوْنُ وَ الْفَسَادُ وَ ذَلِکَ خِفَّتُهُ «۶» الْمُطْلَقَةُ، وَ طَبْعُهُ «۷» حَارٌّ یَابِسٌ، وَ وُجُودُهُ «۸» فِى الْکَائِنَاتِ لِتَنْضَجَ وَ تُلَطَّفَ وَ تَمْتَزِجَ «۱» بِالْعَنَاصِرِ «۲» وَ یَجْرِىَ فِیهَا بِتَنْفِیذِهِ «۳» الْجَوْهَرَ الْهَوَائِىَّ، وَ لِیَکْسِرَ مِنْ مُحُوضَةِ بَرْدِ الْعُنْصُرَیْنِ الثَّقِیلَیْنِ الْبَارِدَیْنِ فَیَرْجِعَا عَنِ الْعُنْصُرِیَّةِ إلَى الْمِزَاجِیَّةِ. وَ الثَّقِیلانِ أَعْوَنُ فِى کَوْنِ الأعْضَاءِ وَ فِى سُکُونِهَا. وَ الْخَفِیفَانِ أَعْوَنُ فِى کَوْنِ الأرْوَاحِ وَ فِى تَحَرُّکِهَا «۴» وَ تَحْرِیکِ الأعْضَاءِ وَ إنْ کَانَ الْمُحَرِّکُ الأوَّلُ هُوَ النَّفْسُ بِإِذْنِ بَارِیهَا «۵» فَهَذِهِ هِىَ الأرْکَانُ. 

ترجمه قانون در طب، ص: ۲۹۵ 
فصل: ارکان 
اشاره 
ارکان «۱»، اجسامى یکسان «۲» که اجزاى نخستینِ بدن انسان و دیگر موجودات را تشکیل مى دهند، و به اجسام با صورت هاى (نوعیّه) «۳» گوناگون تجزیه نمى گردند و اجسام مرکب، پس از تجزیه به این ارکان منقسم مى گردند «۴». 
در اثر امتزاج این عناصر با یکدیگر، انواع از موجودات با صورت هاى نوعى مختلف به وجود مى آیند، طبیب باید از جانب دانشمند طبیعى بپذیرد که عناصر فقط چهار چیز است: دو عنصر سبک، آتش و هوا و دو عنصر سنگین، آب و زمین
۱. زمین، جرمى یکسان «۵» که جایگاه طبیعى آن مرکز همه عناصر است و در آن مکان به سرشت خود ساکن مى باشد و هرگاه قطعه اى از آن به اجبار جدا گردد، به سرشت خویش بدان باز خواهد گشت «۶»؛ این همان سنگینى مطلق است. 
______________________________ 
(۱) به جسم به اعتبار این که جزء بالفعل مرکّب است «رکن» اطلاق مى شود و به اعتبار این که ترکیب از آن آغاز مى گردد «عنصر» اطلاق مى شود و به اعتبار این که مرکب با تحلیل به آن منتهى مى گردد «أسطقس» اطلاق مى شود (تحفه سعدیه، ج ۱، ص ۵۴). 
(۲) واژه «بسیط» که در تعریف عناصر آورده شده دو معنا دارد: ۱. آنچه جزء ندارد مانند نقطه در هندسه. ۲- آنچه داراى اجزاى متشابه مى باشد، که در عناصر معناى دوم مراد مى باشد که جرجانى از آن به یکسان تعبیر نموده است. 
(۳) مقصود از صور نوعیه که در تعابیر حکما آمده، اشکال و انواع مختلف از موجودات مى باشد، در واقع پس از ترکیب عناصر و متعاقب به وجود آمدن امزجه، صور نوعى بر ماده ثانوى (ماده+ صورت جسمى) افاضه مى گردد 
و این صور نوعى مقوم جوهر بوده و در واقع منشأ همه اختلاف انواع موجودات و صدور آثار مختلف از اشیا مى باشند. برخى از حکما صور نوعى را از عوارض مى دانند. 
(۴) چون هر یک از مرکّبات را در قرع و انبیق وابگذاریم، همان عناصر را باز مى یابیم لذا صورت هاى نوعى از عناصر فاسد نگردد بلکه استحاله پذیرد و کیفیت هاى عنصرى آنها شکسته مى گردد (اقتباس از عیار دانش، ص ۱۴۵). 
(۵) برخى از تعبیر یکسان (بسیط) کرویت زمین و فقدان طعم و بو و رنگ را که از لوازم مرکبات است، استفاده نموده اند چنان که قطب الدین شیرازى در تحفه سعدیه، ص ۵۸ نقل نموده، لذا با این تعبیر مقصود عناصر در حال خلوص مى باشد، چنان که ابن سینا در شفاء بدان تصریح نموده و در انتهاى بحث ارکان آن را آورده ایم. 
(۶) این سخن بر اساس نظریه حکما درباره میول عناصر به احیاز (جایگاه ها) خود مى باشد، اگر سنگى را به هوا پرتاب کنیم به زمین بازمى گردد و دود و بخار به سمت بالا (عنصر آتش) مى رود بر این مبنا ابن سینا در اشارات نظریه میل اجسام را پذیرفته و نظریه جاذبه (زمین) را که در بین برخى از حکما مانند ثابت بن قره، طرفدار داشته، رد کرده است. (گزیده از ترجمه کشف المراد شرح تجرید الاعتقاد، علامه شعرانى، ص ۱۹۸) 
ترجمه قانون در طب، ص: ۲۹۶ 
طبیعت زمین سرد و خشک است؛ یعنى به طبیعت خویش بدون این که علتى از خارج آن را تغییر دهد، سردى محسوس و خشکى از آن پدیدار مى شود. 
وجود عنصر زمین، در عالم هستى عامل ثبات و نگه دارى اشکال و هیأت‌ها از فروپاشى مى باشد.
۲. آب، جرمى یکسان که جایگاه طبیعى آن سطح زمین و دربرگیرنده آن است، و خود نیز دربرگرفته شده از سوى هوا مى باشد؛ این وضعیت تا زمانى مى باشد که زمین و هوا در شرایط طبیعى و عادى خود قرار دارند (که اکنون با توجه به خشکى بخش هایى از زمین به لحاظ ایجاد شرایط زیستى، هوا در بسیارى از مناطق به زمین متصل شده است. ) 
آب (نسبت به هوا و آتش)، سنگینى نسبى دارد، طبیعت آب، سرد وتر است؛ 
یعنى سرشت ذاتى آن به خودى خود و بدون این که علتى از بیرون با آن معارضه کند، سردى محسوس و حالت ترى از آن مشهود است. ترى در سرشت آب، حالتى است که به اندک سبب (از گرمى) به پراکندگى، و یگانگى، و شکل پذیرى سپس رها کردن آن، واکنش نشان مى دهد (به سهولت هر شکلى را مى پذیرد و به سهولت آن را از دست مى دهد. ) 
نقش وجودى آب در عالم هستى، ایجاد سلاست و روانى در سامان دهى قالب هایى است که در اجزاى آن، شکل پذیرى و تصویرکشى و تعدیل اراده مى شود. 
عنصرتر هر چند به آسانى قالب هاى شکلى را رها مى کند، ولى به آسانى آن را مى پذیرد و عنصر خشک به سختى قالب‌ها را مى پذیرد و در صورت پذیرش به دشوارى آن را ترک مى کند. 
پس آن گاه که خشک باتر، آمیخته شود در تعامل بین آن دو، خشک ازتر، کشیدگى و شکل پذیرى آسان را فرامى گیرد وتر نیز قوام و تعدیل ایجاد شده در خود را به قوت حفظ مى کند، پس خشکى به کمک ترى از پراکندگى رها مى گردد، و ترى به کمک خشکى از ریزش، مصون مى ماند. 
ترجمه قانون در طب، ص: ۲۹۷ 
۳. هوا، جرمى یکسان است که جایگاه طبیعى آن بالاى عنصر آب و در زیر آتش قرار دارد، این سبکى نسبى (نسبت به آب و خاک) عنصر هوا، بین عناصر است. طبیعت هوا، گرم وتر است. 
نقش عنصر هوا، بین موجودات، ایجاد تخلخل «۱»، لطافت، سبکى و تصاعد بین آنها مى باشد. 
۴. آتش، جرمى یکسان که جایگاه طبیعى آن بر فراز همه اجرام عنصرى مى باشد، مکان طبیعى آن (بخش انتهایى عنصر آتش) سطح مقعر فلک است، که عالم کون و فساد بدان منتهى مى گردد. این، سبکى مطلق عنصر آتش مى باشد. طبیعت آتش، گرم و خشک است. 
نقش عنصر آتش، بین موجودات ایجاد نضج (پختگى) و لطافت بین آنها و علاوه بر آن، با آمیختن و جریان بین موجودات، باعث نفوذ عنصر هوا بین عناصر مى شود «۲»، نقش دیگر آتش، شکستن خلوص سردى دو عنصر سرد (آب و زمین) و کشاندن آن دو از محیط عنصریت (ناسازگارى) به سمت مزاجیت (سازگارى بین عناصر) مى باشد. 
پیوسته دو عنصر سنگین (آب و زمین) در تکوّن و ثبات اعضا یارى رسانند، و دو عنصر سبک (هوا و آتش) در تکوّن و جنبش ارواح (روح حیوانى، طبیعى و نفسانى)، و حرکت بخشى به اعضا یارى مى رسانند، اگرچه محرّک نخستین، به اذن آفریدگار، نفس (ناطقه) است. این بود مبحث ارکان. «۳» 
______________________________ 
(۱) تخلخل، جدا سازى و ایجاد خَلَل بین اجزاى مواد مى باشد، مانند حلاجى پنبه که هوا بین اجزاى آن نفوذ مى کند، تخلخل در واقع زمینه ساز سبکى و تصاعد مى باشد. 
(۲) هوا هر چند بر ایجاد سبکى و تصاعد مواد تأثیر گذار است ولى به سبب ضعف حرارت، قادر به جریان یافتن بین اجزاى آنها نمى باشد. 
(۳) 
بحث ارکان از مباحث طبیعیات قدیم مى باشد که وارد مباحث طبى شده است و به تعبیر ابن سینا از موضوعات علم طب محسوب نمى شود، بلکه از اصول پیش فرضى است که باید طبیب آن را بپذیرد، لذا در تأویل نظریه عناصر چهارگانه مطالبى ارائه شده است، که در اینجا به اختصار در این باره توضیح مى دهیم. 
ترجمه قانون در طب، ص: ۲۹۸ 
______________________________ 
آنچه بدیهى به نظر مى رسد این است که قدما در طرح نظریه عناصر (چهارگانه- عناصر انباذقلسى) از روش هاى تجربى، چون تجزیه مواد بهره نبرده اند، لذا عناصر قدما به تأویلى فلسفى مى باشد، و آنچه بیشتر در نظر آنان اهمیت داشته، اثبات چهار کیفیتِ گرمى، سردى، خشکى و ترى بوده است و با چشم غیر مسلح، در نگاهى تمثیل گونه آنچه در عالم خارج، نهایت این کیفیات را دارا است، این چهار چیز است، یعنى آب، آتش، هوا و زمین، پس مبناى عناصر در طبیعیات قدیم، در حقیقت حیثیت فلسفى دارد نه بر اساس روش تجربى، چنان که عناصر علمى امروزه این چنین است و هر روز نیز ممکن است بر اثر تحقیقات جدید علمى، بر تعداد آن افزوده گردد. 
قدما به دنبال چهار عنصر بوده اند که در نهایت گرمى و سردى و... باشد، یعنى دو نیروى فاعلى و دو نیروى انفعالى وگرنه بدیهى است که این چهار چیز، داراى بساطت نبوده و حتى در نگاه سطحى نیز این آمیختگى و ترکیب در آنها مشاهده مى گردد، چنان که ایشان در کتاب هاى خود بدان تصریح نموده اند. على بن عباس اهوازى در کتاب نفیس کامل الصناعة مى گوید: آنچه از آب، هوا، آتش و زمین، با حس مشاهده مى شود استقسات (عناصر) حقیقى نیستند، بلکه آن چیزى است که توسط عقل توهم و تصور مى شود و براى حس، هیچ یک از اینها خالص و بدون آمیختگى با چیزى دیگر نیست. (کامل الصناعة، ج ۱، ص ۱۷) نفیس بن عوض کرمانى مى گوید: گرمى از آتش مشهود است با این که آنچه نزد ماست با اضداد مختلط مى باشد و صرافت ندارد. (گزیده از شرح موجز ص ۴). 
محمد بن محمود آملى شارح قانون مى گوید: بسیط، یعنى اجزاى یکسان که نه طعم دارد، نه بو و نه رنگ، زیرا این خصوصیات براى مرکّبات مى باشد. (شرح آملى، ص ۳۹) در این خصوص ابن سینا در طبیعیات شفاء، بدین مطلب تصریح مى کند: 
در این عناصر چهارگانه، هیچ خصوصیت و کیفیتى دیده نمى شود، مگر گرمى، سردى، خشکى و ترى، سبکى، و سنگینى، اگر کسى بگوید: زمین داراى رنگ است. در پاسخ این اشکال مى گوییم: رنگ زمین از امتزاج با آب و دیگر چیزها عارض شده است و «انه لو کان لنا سبیل الى مصادفة الارض الخالصة لکنا نجدها خالیة عن الالوان، وکنا نجدها شافّة... »؛ ترجمه: اگر براى ما راهى (امکانات امروزى) بود تا با زمین خالص مواجه مى شدیم، هر آینه زمین را خالص و خالى از هرگونه رنگ و شفاف مى یافتیم، زیرا اجسام بسیط رنگ ندارند. (الشفاء، ص ۲۵۰) مؤلف کتاب عیار دانش گوید: بعضى در یبوست نار شکّى کرده اند و گویند: چون یبوست را تعبیر بدان کرده اند که یبوست کیفیتى باشد که جسم به سبب آن به دشوارى قبول شکل نماید، لازم آید که آتش را یبوست نبود. براى آن که چون آتش در غایت حرارت است و هر جا حرارت 
بیشتر باشد، لطافت زیاده بود و هرجا لطافت زیاده باشد قبول شکل آسان تر، پس لازم آید که آتش را یبوست نباشد. 
جواب از این شکّ چنین گفته اند که آتش صرف، مسلّم نیست که قبول شکل و ترک شکل را به آسانى کند. چه این آتش که ما مى یابیم که قبول شکل و ترک شکل را به آسانى کند، جهتش آن است که اجزاى مائى و هوائى با آن آمیخته است، و باید دانست که آتش بسیط را نتوان دید، چه او را رنگ نبود براى آن که رنگ تابع مزاج است و این آتش که نزدیک ماست براى آن مرئى مى شود که آتش صرف نیست بل آمیخته است به اجزاى سایر عناصر و از این جهت است که هر جا این آتش قوى تر است شفاف تر است همچنان که در شعله‌ها مشاهده مى شود چه آنچه اصل شعله باشد شفاف تر بود تا حدّى که سایه اندازد و اصل شعله هیچ سایه نیاندازد (عیار دانش، ص ۱۴۹، مؤلف على نقى بهبهانى، متوفى ۱۳۰۵). 
بر این اساس، عناصر نزد قدما بر افکار فلسفى استوار بوده و در واقع به نوعى بر عناصر صد و چندگانه امروزى تقدم دارد و این عناصر زیر مجموعه عناصر قدما محسوب مى شوند، مثلًا عنصر آهن، سرد و خشک است و عنصر اکسیژن، گرم وتر.... 
ترجمه قانون در طب، ص: ۲۹۹ 

-----------------------------------------------

1. شناخت طبایع ج1 ص22

مطالب مرتبط:

دوره آموزش طب سنتی اسلامی

åã ÝíÓäãÇ ˜áæÈ ÇÝÓÑÇä
بالای آسمان
خیلی مفید بود
البته الان دیگه تعداد عناصر رو چهارتا نمی‌دونند
من توضیح دادم که آنچه آنها عناصر می دانند با آنچه در فلسفه عنصر نامیده می شود متفاوت است و تمام عناصری که آنها نام می برنند از نظر ما تک تک از این 4 عنصر تشکیل شده اند...
سیّد محمّد جعاوله
جالبه
بله... مسائل جالبی هست...
بالای آسمان
از تذکر شما متشکرم
إن شاء الله رعایت می‌کنم
توجه نداشتم
خواهش می کنم دوست عزیز...
با شناختی که از شما داشتم می دونستم که دلیلش همین بوده... سیذکر من یخشی...
علی اسمعیلی
خیلی جالب بود واقعا لذت بردیم بالاخص قسمت از قانون که بیان شد تشکر از مطلب خوبتان
خواهش می کنم دوست عزیز...
ممنون از توجه و لطفتون...
نـــای دل
سبحان الله...

طولانی ولی مفید بود...
قسمتی که از کتاب قانون آوردم برای مطالعه بیشتر بود...
❤منتـــظر المهدی 313❤
خداقوت
ممنون دوست عزیز..
فدای شما فندق هستم
من که هیچی نفهمیدم...
مطلب برای من سنگین بود.
:-(
برای توضیح مزاج مجبور بودم اول عناصر را توضیح بدم و اگر نفهمیدید اشکالی نداره فقط باید بدونید که همه موجودات از جمله انسان ها به نحوی آفریده شدند که هر کدام با دیگری مختلف هستند (مقدار آب، خاک، هوا، آتش) مختلف است)و نتیجه این آفرینش متفاوت مزاج های متفاوت است.
پس در این مطلب به دنبال سر منشا مزاج های مختلف بودیم.
مهدی
باسلام وسپاس. بسیار عالی ومبسوط. ممنون.
جناب استاد. بنده دنبال واقعیت عنصر اثیر وشناخت عالم اثیری هستم . جنابعالی می تونید راهنمایی کنید؟
سلام دوست عزیز...
خواهش می کنم...
عالم اثیری به معنای عالم ارواح نیست ؛ مگر از دیدگاه کسانی که به خیال خام ، روح را امری مادّی دانسته اند. از نظر حکمای قدیم ، عالم اثیر ، بخشی از عالم مادّه است. اثیر ، که مادّه اجرام سماوی شمرده می شد ، عنصر پنجمی بوده در کنار چهار عنصر ، آب (مایع) ، هوا(گاز) ، خاک(جامد) و آتش(پلاسما). 
«... بدان که عالمها پیش اهل حکمت سه‏اند: عالم عقل گویند ... و یکى را عالم نفس و عالم دیگر را، عالم جسم گویند و آن دو قسمت است: یکى اثیرى و دیگر عنصرى ...».(مجموعه مصنّفات شیخ اشراق ، ج 3؛ هیاکل النّور، ص 96) 
«... پس اجسام منقسم شد به «اجسام اثیرى» که صورت ایشان ثابت است و «عنصرى» که ایشان کائن فاسدند و صور ایشان متغیّر است، و عنصریّات منفعلند از اثیریّات ...».( ؛ الواح عمادى، ص 22) 
«... و بدان که آتش را یک طبقه است و آن را «کره ی اثیر» خوانند و مکان او زیر فلک قمر است و آن ، آتش صرف است و او را رنگى نیست ...».( همان مجموعه ، ج 3؛ بستان القلوب، ص 348) 
اگر چه کلمه اثیر از ریشه اثر، در عربى، به معنى برگزیده و عالى و مصفّا آمده است، امّا به عنوان یک اصطلاح فلسفى، معرّب کلمه ی یونانى اثر Aether و معرّب کلمه ی لاتینى ایثر Aither است. و همچنانکه در عبارات فوق از آثار شیخ اشراق دیده مى‏شود، در فلسفه، به دو معنى به کار رفته است:
1. نوعى جسم بسیط که از عنصر پنجمى غیر از عناصر اربعه بوده و جرم افلاک را تشکیل مى‏دهد و دستخوش کون و فساد و خرق و التیام نمى‏گردد.
2. کره ی آتش که بالاى کره ی هوا ( جوّ زمین) و زیر فلک قمر است، که مایع مانندی رقیق و تُنُک و بى‏وزن است و طبق عقیده ی قدما فضاى فوق هواى کره زمین را فراگرفته است.
اثیر و پس هوا پس آب و پس خاک .......... که زادستند این هر چار ز افلاک 

منبع: پرسمان دانشجویی
asma

بد نبود بنظرم

تشکر...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan

کپی برداری برای سایت های غیر تجاری و تبلیغی آزاد می باشد

نظرات خصوصی جواب داده نمی شود