- دوشنبه ۷ فروردين ۹۶
- ۲۲:۵۰
ترجمه و تفسیر آیات عباد الرحمن در تفسیر المیزان
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (۶۳) وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً (۶۴) وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً (۶۵) إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (۶۶) وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً (۶۷)
وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً (۶۸) یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً (۶۹) إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (۷۰) وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً (۷۱) وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً (۷۲)
وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً (۷۳) وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً (۷۴) أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً (۷۵) خالِدِینَ فِیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (۷۶) قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً (۷۷)
ترجمه آیات عباد الرحمن
بندگان خاص خداى رحمان آن کسانند که سنگین و با تواضع بر زمین راه مى روند و چون جهالت پیشگان، خطابشان کنند سخن ملایم گویند (۶۳).
ترجمه المیزان، ج ۱۵، ص: ۳۳۰
و کسانى که شب را با سجده و نماز براى پروردگارشان به روز آرند (۶۴).
و کسانى که گویند: پروردگارا عذاب جهنم را از ما بگردان که عذاب آن دائم است (۶۵).
که جهنم قرارگاه و جاى بدى است (۶۶).
و کسانى که چون خرج مى کنند اسراف نکنند و بخل نورزند و میان این دو معتدل باشند (۶۷).
و کسانى که با خداى یکتا خدایى دیگر نخوانند و انسانى را که خدا محترم داشته جز به حق نکشند و زنا نکنند و هر که چنین کند به زودى سزا بیند (۶۸).
روز قیامت عذابش دو برابر شود و در آن به خوارى جاویدان به سر برد (۶۹).
مگر آنکه توبه کند و مؤمن شود و عمل شایسته کند آن گاه خدا بدیهاى این گروه را به نیکیها مبدل کند که خدا آمرزگار و رحیم است (۷۰).
و هر که توبه کند و عمل شایسته انجام دهد به سوى خدا بازگشتى پسندیده دارد (۷۱).
و کسانى که گواهى به ناحق ندهند و چون بر ناپسندى بگذرند با بزرگوارى گذرند (۷۲).
و کسانى که چون به آیه هاى پروردگارشان اندرزشان دهند کر و کور بر آن ننگرند (۷۳).
و کسانى که گویند پروردگارا ما را از همسران و فرزندانمان، مایه روشنى چشم ما قرار ده و ما را پیشواى پرهیزکاران بنما (۷۴).
آنها به پاداش این صبرى که کرده اند غرفه بهشت پاداش یابند و در آنجا درود و سلامى شنوند (۷۵).
جاودانه در آنند که نیکو قرارگاه و جایگاهى است (۷۶).
بگو اگر عبادتتان نباشد پروردگار من اعتنایى به شما ندارد شما که تکذیب کرده اید به زودى نتیجه اش را خواهید دید (۷۷).
تفسیر آیات عباد الرحمن
این آیات صفات بر جسته و ستوده اى از مؤمنین را در مقابل صفات ناستوده اى که براى کفار شمرده بر مى شمارد، که جامع آن صفات در مؤمنین این است که: مؤمنین پروردگار خود را مى خوانند، و پیامبر او و کتابى که او بر آن پیامبر نازل کرده تصدیق مى نمایند، و (آن صفات) در کفار این است که: کفار رسالت پیامبر خداى را تکذیب مى کنند، و از دعوت او اعراض مى نمایند و پیروى هواى نفس مى شوند، و به همین مناسبت آیات مورد بحث با آیه" قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً" ختم مى شود که ختم سوره نیز هست.
" وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً".
[صفات مؤمنین: تواضع و فروتنى، و برخورد سالم در مقابل برخورد زشت و لغو جاهلان با ایشان ]
بعد از آنکه در آیه قبلى استکبار و خودخواهى کفار بر خداى سبحان و اهانتشان نسبت به اسم کریم و رحمان را ذکر کرد، در این آیه در مقابل آن رفتار مؤمنین را ذکر مى کند که نه تنها به اسم رحمان اهانت نمى کند، بلکه خود را بنده رحمان مى دانند همان رحمانى که کفار از لفظ آن گریزان بودند و نفرت داشتند.
در این آیه دو صفت از صفات ستوده مؤمنین را ذکر کرده، اول اینکه: " الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً- مؤمنین کسانى هستند که روى زمین با وقار و فروتنى راه مى روند" و" هون" به طورى که راغب گفته به معناى تذلل و تواضع است «۱» بنا بر این، به نظر مى رسد که مقصود از راه رفتن در زمین نیز کنایه از زندگى کردنشان در بین مردم و معاشرتشان با آنان باشد.
پس مؤمنین، هم نسبت به خداى تعالى تواضع و تذلل دارند و هم نسبت به مردم چنینند، چون تواضع آنان مصنوعى نیست، واقعا در اعماق دل، افتادگى و تواضع دارند و چون چنینند ناگزیر، نه نسبت به خدا استکبار مى ورزند و نه در زندگى مى خواهند که بر دیگران استعلاء کنند و بدون حق، دیگران را پائین تر از خود بدانند و هرگز براى به دست آوردن عزت موهومى که در دشمنان خدا مى بینند در برابر آنان خضوع و اظهار ذلت نمى کنند. پس خضوع و تذللشان در برابر مؤمنین است نه کفار و دشمنان خدا، البته این در صورتى است که به گفته راغب کلمه" هون" به معناى تذلل باشد. و اما اگر آن را به معناى رفق و مدارا بدانیم معناى آیه این مى شود که: مؤمنین در راه رفتنشان تکبر و تبختر ندارند.
صفت دومى که براى مؤمنین آورده این است که، چون از جاهلان حرکات زشتى مشاهده مى کنند و یا سخنانى زشت و ناشى از جهل مى شنوند، پاسخى سالم مى دهند، و به سخنى سالم و خالى از لغو و گناه جواب مى گویند، شاهد اینکه کلمه سلام به این معنا است آیه" لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً" «۲» مى باشد، پس حاصل و برگشت معناى این کلمه به این است که: بندگان رحمان، جهل جاهلان را با جهل مقابله نمى کنند.
__________________________________________________
(۱) مفردات راغب، ماده" هان".
(۲) بهشتیان در بهشت هیچ سخنى لغو و گناه نمى شنوند، هر چه مى شنوند سلام است و سلام.
سوره واقعه، آیه ۲۶.
ترجمه المیزان، ج ۱۵، ص: ۳۳۲
و این صفت، صفت عباد رحمان در روز است که در میان مردمند و اما صفت آنان در شب همان است که آیه بعدى بیان نموده مى فرماید:
" وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً" کلمه" بیتوته" به معناى ادراک شب است- چه بخوابد یا نخوابد- و کلمه" لربهم" متعلق است به کلمه" سجدا" و دو کلمه" سجد" و" قیام" جمع ساجد و قائم است و مراد از این بیتوته در شب در حال سجده و حال ایستاده این است که: شب را به عبادت خدا به آخر مى رسانند، که یکى از مصادیق عبادتشان همان نماز است که هم افتادن به خاک جزء آن است و هم به پا ایستادن.
و معناى آیه این است که: بندگان رحمان کسانى هستند که شب را درک مى کنند در حالى که براى پروردگار خود سجده کنندگان و یا به پا ایستادگانند- یعنى پشت سر هم سجده مى کنند و برمى خیزند-، ممکن هم هست که مراد تهجد به نوافل شب باشد.
" وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً" کلمه" غرام" به معناى شدت و مصیبتى است که دست از سر آدمى بر ندارد و همواره ملازم او باشد. بقیه الفاظ آیه روشن است.
" إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً" ضمیر در صدر آیه به کلمه" جهنم" بر مى گردد و دو کلمه" مستقر" و" مقام" دو اسم مکان از استقرار و اقامت هستند. و بقیه الفاظ آیه روشن است.
" وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً" کلمه" انفاق" به معناى بذل مال و صرف آن در رفع حوایج خویشتن و یا دیگران است و کلمه" اسراف" به معناى بیرون شدن از حد است، اما بیرون شدن از حد اعتدال به طرف زیاده روى و در خصوص مساله انفاق، زیاده روى و تجاوز از حدى است که رعایت آن حد سزاوار و پسندیده است، در مقابل" قتر"- به فتح قاف و سکون تاء- که به معناى کمتر انفاق کردن است «۱»، چنانچه راغب گفته، و کلمه" قتر إقتار و تقتیر" هر سه به یک معنا است.
کلمه" قوام"- به فتح قاف- به معناى حد وسط و معتدل است و همین کلمه به کسره قاف به معناى مایه قوام هر چیز است و جمله" بین ذلک" متعلق است به قوام، و معنایش این است که: بندگان رحمان انفاق مى کنند و انفاقشان همواره در حد وسط و میان اسراف و إقتار
__________________________________________________
(۱) مفردات راغب، ماده" قتر".
ترجمه المیزان، ج ۱۵، ص: ۳۳۳
است، پس، اینکه فرمود: " وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً" توضیح و تنصیص همان جمله قبلى است که فرمود: " إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا"، پس صدر آیه، دو طرف افراط و تفریط در انفاق را نفى کرده و ذیل آن، حد وسط در آن را اثبات نموده است.
[معناى اینکه در وصف مؤمنان فرمود: " لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ" با توجه به عقیده مشرکان در باره عبادت خدا]
" وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ … "
این آیه شریفه، شرک در عبادت را از بندگان رحمان نفى مى کند و شرک در عبادت این است که کسى هم خداى را عبادت کند و هم غیر خداى را و این، با اصول وثنیت و بت پرستى سازگار نیست، براى اینکه اصول وثنیت اجازه نمى دهد شخص بت پرست خداى را عبادت کند، نه به تنهایى و نه با عبادت غیر خدا، بلکه انسان را لایق پرستش خدا ندانسته، مى گوید باید آلهه پایین تر از خدا را بپرستیم تا آنها ما را با شفاعت خود به خدا نزدیک کنند.
بنا بر این تعبیر، در آیه مورد بحث (خواندن غیر خدا با خدا)، یا به منظور اشاره به این است که هر چند مشرکین تنها غیر خدا را مى پرستند و لیکن پرستش شده واقعى آنان نیز به هر حال خداست، چون پرستش خدا مساله اى است فطرى، چیزى که هست مشرکین راه را گم کرده اند، پس، توجه به سوى غیر خدا توجه به خدا و غیر خدا است، هر چند که نامى از خدا به میان نیاورند.
و یا معناى تعبیر مذکور این است که: بندگان رحمان کسانى هستند که با وجود خدا، غیر خدا را نمى پرستند، یعنى مشرکین با وجود خدا غیر خدا را مى پرستند.
و یا تعبیر مزبور، اشاره به این اعتقاد خرافى است که عوام مشرک عرب داشتند که:
توجه و توسل به خدایان تنها در خشکى فایده دارد و اما در دریا سودى نمى بخشد، چون امور دریاها تنها به دست خداست و آلهه اى در آن با وى شریک نیستند.
در نتیجه مراد از خواندن خدا، توسل به خدا است در موردى، یعنى در شداید دریا، و توسل به غیر او در موردى دیگر، یعنى در شداید خشکى. ولى از همه وجوه بهتر وجه وسطى است.
و اینکه فرمود: " وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ" معنایش این است که:
در هیچ حالى از احوال، نفس انسانى را که خدا کشتن او را حرام کرده نمى کشند، مگر در یک حال و آن حالى است که کشتن وى حق باشد، مثلا به عنوان قصاص و حد بوده باشد.
و اینکه فرمود: " وَ لا یَزْنُونَ" معنایش این است که: عباد رحمان کسانى هستند که هیچ فرج حرامى را وطى نمى کنند چون مساله زنا در میان عرب جاهلیت امرى متداول و شایع بود و اسلام از ابتداى ظهور دعوتش معروف بود به تحریم زنا و شرابخورى.
و اینکه فرمود: " وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً" با کلمه" ذلک" به مسائل قبل، یعنى شرک و قتل نفس محترمه به غیر حق و نیز زنا اشاره نموده و کلمه" اثام" به معناى اثم، یعنى وزر و وبال گناه است، که همان کیفر عذابى است که به زودى در روز قیامت با آن بر مى خورد، و آیه بعدى آن را بیان مى کند.
[توجیه مخلد بودن مرتکبین قتل، زنا و ربا در عذاب ]
" یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً" این آیه بیان" لقاى اثام" در آیه قبلى است و معناى جمله" وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً" این است که: در عذاب واقع مى شود در حالى که اهانت بر او شده باشد.
مساله خلود در عذاب، براى کسى که شرک ورزیده مسلم است و هیچ حرفى در آن نیست و اما خلود در عذاب، براى کسى که قتل نفس محترمه کرده و یا مرتکب زنا شده باشد که دو تا از گناهان کبیره است و همچنین براى کسى که مرتکب رباخوارى شده باشد، که قرآن کریم نسبت به آنها تصریح به خلود کرده و ممکن است به یکى از وجوه زیر توجیه شود:
اول اینکه: بگوییم خصوص این سه گناه طبعى دارند که اقتضاى خلود در آتش را دارد، هم چنان که چه بسا این احتمال از ظاهر آیه شریفه" إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ" نیز استفاده شود، چون فرموده شرک به هیچ وجه آمرزیده نمى شود و اما پایین تر از شرک را خدا از هر کس بخواهد مى آمرزد، یعنى از بعضى اشخاص مانند مرتکب قتل و زنا و ربا نمى آمرزد.
دوم اینکه: بگوییم مراد از خلود در همه جا به معناى مکث طولانى است ولى چیزى که هست این است که در شرک این مکث طولانى، ابدى است و در غیر آن بالأخره پایان پذیر است.
سوم اینکه: بگوییم کلمه: " ذلک" در جمله" وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ" اشاره به همه این سه گناه است، چون آیات مورد بحث که همه در تعریف مؤمنین است، مؤمنین را چنین معرفى مى کند: اینان کسانى هستند که مرتکب شرک و قتل نفس و زنا نمى شوند، پس اگر کسى هر سه این گناهان را مرتکب شود مخلد در آتش است، مانند کفار که به همه آنها مبتلا بودند.
در نتیجه اگر کسى به بعضى از این سه گناه آلوده باشد دیگر از آیه شریفه خلود وى در آتش بر نمى آید.
" إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً" این آیه شریفه استثنایى است از حکم کلى دیدار اثام و خلود در عذاب که در آیه قبلى بود و در مستثنا سه چیز قید شده: اول توبه، دوم ایمان و سوم عمل صالح.
اما توبه: که معنایش بازگشت از گناه است و کمترین مرتبه اش ندامت است، و معلوم است که اگر کسى از کرده هاى قبلى اش ندامت نداشته باشد از گناه دور نمى شود و هم چنان آلوده و گرفتار آن خواهد بود.
و اما عمل صالح: اعتبار آن نیز روشن است، براى اینکه وقتى کسى از گناه توبه کرد قهرا اگر نخواهد توبه خود را بشکند عمل صالح انجام مى دهد، یعنى عملش صالح مى شود، پس توبه مستقر و نصوح آن توبه است که عمل را صالح کند.
و اما ایمان به خدا: از اعتبار این قید فهمیده مى شود که آیه شریفه مربوط به کسانى است که هم شرک ورزیده باشند و هم قتل نفس و زنا مرتکب شده باشند و یا حد اقل مشرک بوده باشند، چون اگر روى سخن در آن، به مؤمنینى باشد که قتل و زنا کرده باشند، دیگر معنا ندارد قید ایمان را نیز در استثناء بگنجاند.
پس آیه شریفه درباره مشرکین است، حال چه اینکه آن دو گناه دیگر را هم مرتکب شده باشند و چه نشده باشند، و اما مؤمنینى که مرتکب آن دو گناه شده باشند عهده دار بیان توبه شان آیه بعدى است.
[وجوهى که در معناى تبدیل سیئات به حسنات (فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ) گفته شده ]
جمله" فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ" تفریع بر توبه و ایمان و عمل صالح است و آثار نیکى را که بر آنها مترتب مى شود بیان مى کند. و آن این است که: خداى تعالى گناهانشان را مبدل به حسنه مى کند.
و اما اینکه تبدیل گناهان به حسنه چه معنا دارد؟ مفسرین وجوهى ذکر کرده اند:
بعضى «۱» گفته اند: خداوند گناهان سابق ایشان را با توبه محو مى کند و اطاعتهاى بعدى ایشان را مى نویسد، در نتیجه به جاى کفر و قتل به غیر حق و زنا، داراى ایمان و جهاد- یعنى قتل به حق- و عفت و احصان مى شوند.
بعضى «۲» دیگر گفته اند: مراد از سیئات و حسنات، ملکاتى است که از آن دو در نفس پدید مى آید، نه خود آنها و خدا ملکه بد آنان را مبدل به ملکه خوب مى سازد.
بعضى «۳» دیگر گفته اند: مراد از سیئات و حسنات، ثواب و عقاب آنها است، نه خود آنها و خدا از چنین کسانى عقاب قتل و زنا را مثلا برداشته ثواب قتل به حق و عفت مى دهد.
__________________________________________________
(۱) ابن کثیر، ج ۵، ص ۱۶۸.
(۲) منهج الصادقین، ج ۶، ص ۴۲۱.
(۳) الجامع، ج ۱۳، ص ۷۸.
ترجمه المیزان، ج ۱۵، ص: ۳۳۶
لیکن خواننده عزیز خودش به خوبى مى داند که این وجوه در یک اشکال مشترکند و آن این است که: کلام خداى را از ظاهرش برگردانده اند، آن هم بدون هیچ دلیلى که در دست داشته باشند.
زیرا ظاهر جمله: " یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ"، مخصوصا با در نظر داشتن اینکه در ذیلش فرموده: " و خدا غفور و رحیم است"، این است که: هر یک از گناهان ایشان خودش مبدل به حسنه مى شود، نه عقابش و نه ملکه اش و نه اعمال آینده اش، بلکه یک یک گناهان گذشته اش مبدل به حسنه مى شود، این ظاهر آیه است، پس باید با حفظ این ظاهر چاره اى اندیشید.
[حسنه یا سیئه بودن عمل منوط به آثار عمل است و تبدیل سیئات به حسنات نیز به معناى تبدیل آثار است ]
و آنچه به نظر ما مى رسد این است که باید ببینیم گناه چیست؟
آیا نفس و متن عمل ناشایست گناه است و در مقابل نفس فعلى دیگر حسنه است و یا آنکه نفس فعل و حرکات و سکناتى که فعل از آن تشکیل شده در گناه و ثواب یکى است و اگر یکى است- که همین طور هم هست- پس گناه شدن گناه از کجا و ثواب شدن عمل ثواب از کجا است؟
مثلا عمل زنا و نکاح چه فرقى با هم دارند که یکى گناه شده و دیگرى ثواب، با اینکه حرکات و سکناتى که عمل، از آن تشکیل یافته در هر دو یکى است؟ و همچنین خوردن که در حلال و حرام یکى است؟ اگر دقتى کنیم خواهیم دید تفاوت این دو در موافقت و مخالفت خدا است، مخالفت و موافقتى که در انسان اثر گذاشته و در نامه اعمالش نوشته مى شود، نه خود نفس فعل، چون نفس و حرکات و سکنات که یا آن را زنا مى گوییم و یا نکاح، به هر حال فانى شده از بین مى رود و تا یک جزئش فانى نشود نوبت به جزء بعدى اش نمى رسد و پر واضح است که وقتى خود فعل از بین رفت عنوانى هم که ما به آن بدهیم چه خوب و چه بد فانى مى شود.
و حال آنکه ما مى گوییم: عمل انسان چون سایه دنبالش هست، پس مقصود آثار عمل است که یا مستتبع عقاب است و یا ثواب و همواره با آدمى هست تا در روز" تُبْلَى السَّرائِرُ" خود را نمایان کند.
این را نیز مى دانیم که اگر ذات کسى شقى و یا آمیخته به شقاوت نباشد، هرگز مرتکب عمل زشت و گناه نمى شود، (همان حرکات و سکناتى را که در یک فرد شقى به صورت زنا در مى آید، انجام مى دهد، بدون اینکه زنا و کار زشت بوده باشد) پس اعمال زشت از آثار شقاوت و خباثت ذات آدمى است، چه آن ذاتى که به تمام معنا شقى است و یا ذاتى که آمیخته با شقاوت و خباثت است.
ترجمه المیزان، ج ۱۵، ص: ۳۳۷
حال که چنین شد، اگر فرض کنیم چنین ذاتى از راه توبه و ایمان و عمل صالح مبدل به ذاتى طیب و طاهر و خالى از شقاوت و خباثت شد و آن ذات مبدل به ذاتى گشت که هیچ شائبه شقاوت در آن نبود، لازمه این تبدل این است که آثارى هم که در سابق داشت و ما نام گناه بر آن نهاده بودیم، با مغفرت و رحمت خدا مبدل به آثارى شود که با نفس سعید و طیب و طاهر مناسب باشد و آن این است که: عنوان گناه از آن برداشته شود و عنوان حسنه و ثواب به خود بگیرد. و چه بسا ذکر رحمت و مغفرت در ذیل آیه اشاره به همین معنا باشد.
" وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً" کلمه" متاب" مصدر میمى از ماده توبه است. و سیاق آیه مى رساند که در مقام رفع استبعاد از تبدیل سیئات به حسنات است و خلاصه: مى خواهد بفهماند که امر توبه آن قدر عظیم و اثرش آن چنان زیاد است که سیئات را مبدل به حسنات مى کند و هیچ استبعادى ندارد، چون توبه عبارت است از رجوع خاص به سوى خداى سبحان و خداى تعالى هر چه بخواهد مى کند.
در این آیه شریفه علاوه بر بیان مزبور، این نکته نیز آمده که توبه شامل تمامى گناهان مى شود، چه گناهى که توأم با شرک باشد و چه آنکه توأم نباشد و آیه قبلى- همانطور که اشاره کردیم- این معنا را نمى رسانید. و دلالتش بر شمول توبه نسبت به گناهان غیر شرک، خفى بود.
[مراد از اینکه در باره مؤمنین فرمود: " لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً"]
" وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً" صاحب مجمع البیان گفته: کلمه" زور" در اصل، به معناى جلوه دادن باطل به صورت حق است. و بنا به گفته وى این کلمه به وجهى شامل دروغ و هر لهو باطلى از قبیل:
غنا و دریدگى و ناسزا نیز مى شود «۱». و نیز صاحب مجمع البیان در معناى کلمه" کراما" گفته است: معناى اینکه بگوییم فلانى از فلان عمل زشت تکرم دارد این است که: از چنین عملى منزه است، و نفس خویش را از آلودگى به امثال آن منزه مى دارد «۲».
پس اینکه فرمود: " وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ" اگر مراد از زور، دروغ باشد، کلمه مذکور قائم مقام مفعول مطلق مى باشد و تقدیر کلام چنین مى شود که: بندگان رحمان آنهایى هستند که شهادت به زور نمى دهند، و اگر مراد از زور لهو باطل از قبیل غناء و امثال آن باشد، کلمه زور مفعول به خواهد بود، و معنایش این است که: بندگان رحمان کسانى هستند که در
__________________________________________________
(۱ و ۲) مجمع البیان، ج ۷، ص ۱۸۱.
ترجمه المیزان، ج ۱۵، ص: ۳۳۸
مجالس باطل حاضر نمى شوند. از میان این دو احتمال، ذیل آیه با احتمال دومى مناسب تر است.
" وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً"- کلمه" لغو" به معناى هر عمل و گفتارى است که مورد اعتنا نباشد، و هیچ فایده اى که غرض عقلا بر آن تعلق گیرد نداشته باشد، و به طورى که گفته اند: شامل تمامى گناهان مى شود. و مراد از" مرور به لغو" گذر کردن به اهل لغو است در حالى که سر گرم لغو باشند.
و معناى آیه این است که: بندگان رحمان چون به اهل لغو مى گذرند و آنان را سرگرم لغو مى بینند، از ایشان روى مى گردانند، و خود را پاکتر و منزه تر از آن مى دانند که در جمع ایشان در آیند، و با ایشان اختلاط و همنشینى کنند.
" وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً"" خرور بر زمین" به معناى سقوط بر زمین است و گویا در آیه شریفه کنایه است از ملازمت و گرفتن چیزى به این صورت که به روى آن بیفتد.
[وصف دیگر عباد الرحمن: آیات خدا را کور کورانه و بدون معرفت و بصیرت نمى پذیرند]
و معناى آیه شریفه این است که: بندگان رحمان چون متذکر آیات پروردگارشان مى شوند و حکمت و موعظه اى از قرآن او و یا وحى او مى شنوند، کورکورانه آن را نمى پذیرند و بدون اینکه تفکر و تعقل کنند بیهوده و بى جهت، دل به آن نمى بازند، بلکه آن را با بصیرت مى پذیرند و به حکمت آن ایمان آورده به موعظه آن متعظ مى شوند و در امر خود، بر بصیرت و بر بینه اى از پروردگار خویشند.
" وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً" راغب در مفردات مى گوید: وقتى مى گویند" فلان قرت عینه"، معنایش این است که: فلانى خوشحال و مسرور شد، و به کسى که مایه مسرت آدمى است نور چشم و قرة عین گفته مى شود، هم چنان که در قرآن کریم فرموده: " قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ" و نیز فرموده: " هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ". بعضى از علما گفته اند: اصل این کلمه از" قر" به معناى خنکى و سردى گرفته شده و معناى" قرت عینه" این است که: دیدگانش خنک شد و از آن حرارتى که در اثر درد داشت، بهبودى یافت. بعضى دیگر گفته اند: از باب بهبودى یافتن از حرارت درد چشم نیست، بلکه از این بابت است که اشک شادى خنک، و اشک اندوه داغ است، و به همین جهت به کسى که به او نفرین مى کند مى گویند: خدا چشمش را داغ کند.
بعضى دیگر گفته اند: این کلمه از قرار گرفته شده، و معناى جمله" قرت عینه" این است که:
خدا به او چیزى داد که چشمش آرامش و قرار یافت، و دیگر چشمش به دست این و آن نمى افتد «۱».
و مراد بندگان رحمان، از اینکه در دعاى خود در خواست مى کنند به اینکه همسران و ذریه هایشان قرة عین ایشان باشد، این است که: موفق به طاعت خدا و اجتناب از معصیت او شوند و در نتیجه از عمل صالح آنان، چشم ایشان روشن گردد. و این دعا مى رساند که بندگان رحمان غیر از این، دیگر حاجتى ندارند. و نیز مى رساند که بندگان رحمان اهل حقند و پیروى هواى نفس نمى کنند، (زیرا هر همسر و هر ذریه اى را دوست نمى دارند، بلکه آن همسر و ذریه را دوست مى دارند که بنده خدا باشند).
[معناى اینکه ایشان از خداوند مى خواهند: " ما را براى متقین امام قرار بده"]
" وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً"- یعنى ما را توفیق ده تا در راه انجام خیرات و به دست آوردن رحمتت از یکدیگر سبقت گیریم، در نتیجه دیگران که دوستدار تقوایند از ما بیاموزند و ما را پیروى کنند، هم چنان که قرآن کریم درباره ایشان فرموده: َاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ"
«۲» و نیز فرموده: " سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ" «۳» و نیز فرموده: " وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ" «۴».
و گویا مراد از دعاى مورد بحث، این است که: بندگان رحمان همه در صف واحدى باشند، مقدم بر صف سایر متقین. و به همین جهت کلمه" امام" را مفرد آورد و نفرمود: " و اجعلنا للمتقین ائمة".
بعضى «۵» از مفسرین گفته اند: مفرد آوردن کلمه مذکور از این جهت بوده که این کلمه هم در یک نفر و هم در جمع، مفرد مى آید. بعضى «۶» دیگر گفته اند: إمام در اینجا، جمع" آم" به معناى قاصد است، هم چنان که کلمه" صیام" جمع صائم مى آید و معناى آیه این است که: خدایا ما را قاصدین متقین قرار ده تا همواره ایشان را قصد کنیم، و به ایشان اقتدا نماییم، هم چنان که اهل بیت (ع) آیه را" و اجعل لنا من المتقین اماما" قرائت کرده اند.
" أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً خالِدِینَ فِیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً" کلمه" غرفة" به طورى که گفته اند به معناى بنایى است که بالاى بناى دیگر واقع
__________________________________________________
(۱) مفردات راغب، ماده" قر".
(۲) پس بشتابید به سوى خیرات. سوره بقره، آیه ۱۴۸.
(۳) به سوى آمرزش پروردگارتان و بهشت بشتابید. سوره حدید، آیه ۲۱. [ ….. ]
(۴) و پیشى گیرندگان، همان پیشى گیرندگان، مقربین درگاهند. سوره واقعه، آیه ۱۱.
(۵ و ۶) جامع لاحکام القرآن، ج ۱۳، ص ۸۳.
ترجمه المیزان، ج ۱۵، ص: ۳۴۰
شده باشد و از کف خانه بلندتر باشد. و در آیه شریفه، کنایه است از درجه عالى تر بهشت، و مراد از" صبر"، صبر بر طاعت خدا و بر ترک معصیت او است و این دو قسم صبر همان است که در آیات سابق نیز ذکر شده بود و لیکن این دو صبر عادتا جداى از صبر قسم سوم، یعنى صبر در هنگام شدائد و مصائب نیست و قهرا کسى که بر طاعت خدا و بر ترک معصیت او صبر مى کند ممکن نیست در هنگام شدائد صبر نکند.
و معناى آیه این است: این نامبردگان که به اوصاف قبل وصف شدند درجه رفیع و قسمت بالاى بهشت را پاداش گرفته و فرشتگان، ایشان را با تحیت و سلام دیدار مى کنند، تحیت به معناى هر پیشکشى است که آدمى را خوشحال سازد. و مراد از" سلام" هر چیزى است که در آن ترس و پرهیز نباشد، و اگر این دو کلمه، یعنى تحیت و سلام را نکره آورد به منظور بزرگداشت آن دو بوده، بقیه الفاظ آیه روشن است.
[معناى آیه شریفه: " قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ … "]
" قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً" در مفردات گفته: وقتى گفته مى شود: " ما عبات به" معنایش این است که: من به فلان چیز اعتنایى نکردم و باکم نشد، و اصل این کلمه از ماده" عبا" گرفته شده که به معناى ثقل است گویا فرموده: اینان نزد پروردگار من وزن و قدرى ندارند و در آیه" قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی" نیز بدین معنا است. بعضى دیگر گفته اند: از باب" عبات الطیب- بوى خوش باقى ماند" است، گویا گفته شده اگر دعاى شما نباشد خدا باقیتان نمى گذارد «۱».
بعضى «۲» از مفسرین گفته اند: جمله" دعاؤکم" از باب اضافه مصدر به مفعول خودش است و فاعل آن ضمیرى است که به کلمه" ربى" بر مى گردد و معنایش این است که: اگر دعوت پروردگارم شما را نبوده باشد، بنا بر این تفسیر، جمله" فقد کذبتم" از باب تفریع سبب بر مسبب- یعنى انکشاف سبب به وسیله مسبب- است و معنایش این است که: باید از همین تکذیب خود پى ببرید که دیگر خدا شما را به سوى خود نمى خواند و در نتیجه اعتنایى به شما ندارد و جمله" فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً" معنایش این است که به زودى این تکذیب شما، طوق لعنتى به گردنتان خواهد شد که به هیچ وجه از شما جدا نشود تا با شقاوتى لازم و عذابى دائم کیفر شوید.
و معناى آیه چنین مى شود که: اى رسول من! به ایشان بگو نزد پروردگار من قدر و
__________________________________________________
(۱) مفردات راغب، ماده" عبا".
(۲) مجمع البیان، ج ۷، ص ۱۸۲.
ترجمه المیزان، ج ۱۵، ص: ۳۴۱
منزلتى ندارید و وجود و عدمتان نزد او یکسان است، براى اینکه شما او را تکذیب کردید، پس دیگر هیچ خیرى در شما امید نمى رود و به زودى این تکذیب به شدیدترین وجه، ملازم شما خواهد شد و اگر باز هم خدا شما را مى خواند تنها به منظور اتمام حجت بر شما است و یا براى این است که شاید شما از تکذیب دست بردارید. و این تفسیر، تفسیر خوبى است.
بعضى «۱» دیگر گفته اند: جمله" دعاؤکم" از باب اضافه مصدر به فاعل است. و مراد از دعا هم عبادت خداى سبحان است و معنا این است که: بگو پروردگار من اعتنا و اهتمامى به کار شما ندارد و یا شما را باقى نمى گذارد اگر او را عبادت نکنید.
ولى این تفسیر با تفریع بعدى یعنى جمله" فَقَدْ کَذَّبْتُمْ" نمى سازد و به وجه روشنى نتیجه جمله مورد بحث قرار نمى گیرد و اگر جمله مورد بحث از باب اضافه مصدر به فاعل خودش و مراد از" دعاؤکم"" دعایتان" بود، جا داشت دیگر تفریع نکند و بدون" فا" ى تفریع بفرماید: " و قد کذبتم".
علاوه بر این، همیشه وقتى مصدرى به فاعل خود اضافه مى شود دلالت مى کند بر اینکه عمل قبلا انجام شده و یا در حال انجام است و مشرکین مورد بحث آیه، نه قبلا خدا را عبادت کرده بودند و نه در آن حال، و به همین جهت حق کلام این بود که بفرماید: " لو لا ان تدعوه- اگر او را نخوانید"، دقت فرمائید.
این آیه شریفه، خاتمه سوره فرقان است و در آن بازگشتى به غرض سوره شده و گفتار سوره در آن خلاصه گشته است، چون همه گفتگوى سوره پیرامون اعتراض مشرکین بر رسول خدا (ص) و بر قرآن نازل بروى و تکذیبشان به پیغمبر و قرآن بود.
بحث روایتى [ (روایاتى در ذیل آیات گذشته مربوط به اوصاف مؤمنین، اسراف و اقتار، تبدیل سیئات به حسنات و …) ]
در مجمع البیان در ذیل جمله" الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً" از امام صادق (ع) روایت آورده که فرمود: کسانى هستند که وقتى راه مى روند همانطور که جبلى و طبیعى ایشان است قدم بر مى دارند و در راه رفتن تصنع نمى کنند و به طور غیر طبیعى و با تکبر راه نمى روند «۲».
__________________________________________________
(۱) روح البیان، ج ۶، ص ۲۵۶.
(۲) مجمع البیان، ج ۷، ص ۱۷۹.
ترجمه المیزان، ج ۱۵، ص: ۳۴۲
و در الدر المنثور است که: عبد بن حمید از ابى سعید خدرى از رسول خدا (ص) روایت کرده که در معناى" غرام" در جمله" إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً" فرموده:
یعنى دائمى است «۱».
و در تفسیر قمى در ضمن روایت ابى الجارود از ابى جعفر (ع) نقل کرده که در معناى کلمه مذکور فرمود: غرام به معناى لازم و لا ینفک است. و در معناى اسراف در جمله" لَمْ یُسْرِفُوا" فرموده است: اسراف به معناى انفاق در معصیت و در غیر حق است. و در معناى اقتار در جمله" وَ لَمْ یَقْتُرُوا" فرموده: یعنى در حق خداى عز و جل بخل روا نمى دارند. و در معناى جمله" وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً" فرموده: قوام به معناى عدل و میانه روى در انفاق است، و آن عبارت است از انفاق در هر جایى که خدا دستور داده باشد «۲».
و در کافى از احمد بن محمد بن على از محمد بن سنان از ابى الحسن (ع) روایت کرده که در ذیل جمله" وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً" فرموده: قوام، عبارت است از انفاق دارندگان، بمقدارى که لازم است و انفاق بیچارگان بمقدارى که قدرت و توانایى دارند هست، آنهم هر یک را به قدر عیال و مخارجشان، مخارجى که زندگیشان را اصلاح کند و زندگى خود صاحب عیال را نیز اصلاح نماید، زیرا خداى تعالى هیچ کس را تکلیف نفرموده مگر به آن مقدارى که قدرت به ایشان داده است «۳».
و در مجمع البیان از معاذ روایت کرده که گفت: از رسول خدا (ص) از این آیه پرسیدم، فرمود: کسى که در غیر حق انفاق کند اسراف کرده و کسى که در مورد حق انفاق نکند اقتار کرده است «۴».
مؤلف: اخبار در معناى این آیه بسیار زیاد است.
و در الدر المنثور است که فاریابى و احمد و عبد بن حمید و بخارى و مسلم و ترمذى و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردویه و بیهقى (در شعب الایمان)، از ابن مسعود روایت کرده که گفت از رسول خدا (ص) پرسیدم: چه گناهى از همه گناهان بزرگتر است؟ فرمود: اینکه براى خدا شریک بگیرى، با اینکه او تو را خلق کرده.
پرسیدم دیگر چه؟ فرمود: اینکه فرزندت را از ترس اینکه روزى تو را بخورد به قتل
__________________________________________________
(۱) الدر المنثور، ج ۵، ص ۷۷.
(۲) تفسیر قمى، ج ۲، ص ۱۱۶- ۱۱۷.
(۳) کافى، ج ۴، ح ۸، ص ۵۶.
(۴) مجمع البیان، ج ۷، ص ۱۷۹.
ترجمه المیزان، ج ۱۵، ص: ۳۴۳
برسانى. پرسیدم دیگر چه؟ فرمود: اینکه با زن همسایه ات زنا کنى. بعد از این جریان خداى تعالى در تصدیق پاسخهاى رسول خدا (ص) این آیه را فرستاد: " وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ" «۱».
مؤلف: شاید مراد، تطبیق آیه بر این مورد باشد نه اینکه بخواهد بگوید شان نزول آیه در خصوص این مورد است.
و در همان کتاب آمده که عبد بن حمید از على بن الحسین روایت کرده که در ذیل آیه" یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ" فرموده است: این تبدیل در آخرت است. ولى حسن گفته در دنیاست «۲».
و نیز در همان کتاب است که احمد و هناد و مسلم و ترمذى و ابن جریر و بیهقى (در اسماء و صفات) از ابو ذر روایت کرده اند که فرمود: رسول خدا (ص) فرمودند روز قیامت انسان را مى آورند و گفته مى شود گناهان کوچکش را بر وى عرضه کنید، پس گناهان کوچکش نشان داده مى شود و اما گناهان بزرگش را از او دور مى سازند، آن گاه به او مى گویند: تو در فلان روز این گناه را و در فلان روز این را و روز دیگر این را مرتکب نشدى؟! و آن شخص به همه اقرار مى کند، در حالى که در دل ترس آن را دارد که گناهان بزرگش را بیاورند، پس درباره او دستور مى رسد در برابر هر گناهى که کرده حسنه اى باو بدهید «۳».
مؤلف: این حدیث یکى از روایات بسیار زیاد و مستفیضى است که هم از طرق شیعه و هم سنى در مساله تبدیل سیئات به حسنات از رسول خدا (ص) و امام باقر و امام صادق و امام رضا (ع) رسیده است.
و در روضة الواعظین از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمود:
هیچ مردمى به یاد خدا نمى نشینند، مگر آنکه یک منادى از آسمان به ایشان ندا مى دهد که برخیزید که خداى تعالى گناهانتان را به حسنات مبدل نموده و همه آنها را بیامرزید «۴» و در کافى به سند خود از ابى الصباح از ابى عبد اللَّه (ع) روایت کرده که در ذیل جمله" لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ" فرمود: مقصود از زور، غنا است «۵».
مؤلف: و در مجمع گفته: این روایت از ابى جعفر و ابى عبد اللَّه (ع) نقل
__________________________________________________
(۱) الدر المنثور، ج ۵، ص ۷۷.
(۲ و ۳) الدر المنثور، ج ۵، ص ۷۹.
(۴) روضة الواعظین، ص ۳۹۱.
(۵) کافى، ج ۶، ص ۴۳۱، ح ۱. [ ….. ]
ترجمه المیزان، ج ۱۵، ص: ۳۴۴
شده «۱» و قمى آن را، هم با سند و هم بدون سند روایت کرده است «۲».
و در عیون به سند خود از محمد بن ابى عباد- که معروف بوده به رقص و نوشیدن شراب مویز- روایت کرده که گفت: از حضرت رضا (ع) از رقصیدن پرسیدم، فرمود اهل حجاز درباره آن فتوایى دارند. و لیکن رقصیدن، خود یکى از مصادیق باطل و لهو است که حکمش اگر شنیده باشى قرآن کریم بیان کرده و فرموده است: " وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً" «۳» و در روضه کافى به سند خود از ابى بصیر روایت کرده که گفت: از امام صادق (ع) از معناى آیه" وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً" پرسیدم، فرمود: معنایش این است که: با بصیرت آن را مى پذیرند، نه کورکورانه و با شک «۴».
و در تفسیر جوامع الجامع از امام صادق (ع) روایت کرده که در ذیل جمله" وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً" فرمود: منظور آیه شریفه ماییم «۵».
مؤلف: در این باره روایات بسیارى رسیده است و نیز روایات دیگرى هست که آیه را به صورت" و اجعل لنا من المتقین اماما" قرائت فرموده اند.
و در الدر المنثور است که ابن ابى حاتم و ابو نعیم در کتاب حلیه از ابى جعفر روایت کرده اند که فرمود مقصود از صبر در آیه" أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا" صبر در برابر فقر در دنیاست «۶».
و در مجمع البیان از عیاشى و او به سند خود از یزید بن معاویه عجلى روایت آورده که گفت: از امام باقر (ع) پرسیدم بسیار قرآن خواندن خوب است یا بسیار دعا کردن؟ فرمود: بسیار دعا کردن بهتر است، آن گاه این آیه را قرائت کردند «۷».
مؤلف: لیکن به نظر ما انطباق آیه با مضمون روایت روشن نیست.
و در تفسیر قمى در روایت ابى الجارود از امام ابى جعفر (ع) آمده که در معناى جمله" قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ" فرموده: یعنى پروردگار من با شما چه معامله کند؟ با اینکه او را تکذیب کردید و به زودى گریبانگیرتان خواهد شد «۸».
__________________________________________________
(۱ و ۲) مجمع البیان، ج ۷، ص ۱۸۱.
(۳) عیون اخبار، ج ۲، ص ۱۲۸، ح ۵.
(۴) روضه کافى، ج ۸، ص ۱۷۷.
(۵) جوامع الجامع، ص ۳۲۰.
(۶) الدر المنثور، ج ۵، ص ۸۱.
(۷) مجمع البیان، ج ۷، ص ۱۸۲.
(۸) تفسیر قمى، ج ۲، ص ۱۱۷ و ۱۱۸.
ترجمه المیزان، ج ۱۵، ص: ۳۴۵
[ترجمه تفسیر المیزان]